يك. در بعد به خاك خون كشيده شدن خيزش تودهاي سال 88 به توسط نيروهاي كودتاگر آنچه كه براي ما همچون روز روشن، اين بود كه ما شكستيم، چرا كه ما پراكنده و سركوبگران و پليس تداوم يافتند، چرا كه سازماندهي شده در گردان ها و گروهانهاي خود بودند، ما مي خواستيم در برابر ماشين سركوب با قهرماني ايستادگي كنيم و چه روزگار خوشي بود با تمام شهادتهايش و هزينههايش، چرا كه روزگار شهامت بود و عروج انسانيت كه بالقوه قدرت اختيار خودمان را به مكانيزمهاي اجتماعي ميافزوديم، آري ما شكستيم چرا كه ما بر خلاف آنان(شما بخوانيد جنايتكاران) هيچ سازماني نداشته و تنها به اميد خشم انبوه شده در ناكجاآباد مبارزه گام برداشتيم و اما اين كفايت نميداد، ولي در مقابل آنها مي دانستند چه ميخواهند(استحكام حاكميت) و ما حتي نمي دانستيم كه از مبارزه چه امري را ميطلبيم و در بهترين حالت و اگر مسخ تبليغات كودتاگران ديروز (كه امروز نويد آزادي را آغشته با خون اكثريت جامعه ميدهند) نشده بوديم تنها ميدانستيم كه چه نميخواهيم.
دو. تجربه نشان داد و فقط تجربه بود كه به ما اثبات نمود، نمي توان با نداشتن خواستهها و نداشتن سازمانهاي برآمده از مطالبات به مصاف دستگاه تا دندان مسلح حكومت ديكتاتوري و اختناق رفت، تجربه به ما نشان داد كه رهبري پوشالي خيزش تودهاي با فراخوان به سكوت تنها در راه منافع خود براي نزديك شدن به قدرت گام برداشته و هيچ ابايي از خون بيشتر ندارد، چرا كه ميتواند هزينه دادن هاي ما را به حساب تاريخي خود واريز نمايد و چنين نيز نمود، قطعاً باتوم هايي كه بر سر نسل نوين مبارزين سياسي در ايران فرود آمده ساختهي دست رهبران ديروز بود كه به توسط حاكمين امروز بر سر ما فرود ميآمدند و ما در مقابل با دستان خالي و دهانهاي بسته به ميدان جنگ فرستاده شديم و بدين روي چون لشكري شكست خورده به پستوهاي جامعه فرو رفتيم.
سه. اما بايد افزود بدين شكل مبارزين ضد ديكتاتوري كه گاه نهان و گاه پنهان در پي دموكراسي اصيل مردمي بودند و نه قدرت متمركز شده در دست عدهاي به جاي نيروهاي مستبد كنوني، در اثر هزينههاي سهمگين جاني و مالي، شكنجه، زندان و تبعيد كه چيزي فراتر از حصر خانگي بود سويه انفعال و نداشتن افق سياسي را در خود ديدند.
اما به نظر ما بايد از درون خانهها و پستوهاي پنهان كه بوي رطوبت و طراوت ميدهد و به اجبار به دورن آنها رانده شدهايم دوباره آغازيد و ميآغازيم با سازماندهي تشكلهاي پراكندهي هرچند كوچك و محدود كه خود را در مركز مبارزه با حكومت براي نيل به آزادي و برابري در يك جامعه دموكراتيك متمركز ميكند. اين بار اگر بنا باشد بين بد و بدتر يكي را انتخاب كنيم نه انتخاب بين حاكمين ديروز و مستبدين امروز جامعه كه انتخاب بين عدم وجود تشكيلات و تشكيلات پراكنده و كوچك در نبود موقعيت ايجاد تشكلهاي فراگير است كه در دور دست نور اميدي را براي رهايي ميدرخشاند.
چهار. شبنامه قيام ميبايست نعرهي مقاومت تودههاي ستمكش، براي امر سازمانيابي فعالين آزاديخواه و برابريطلب باشد كه امروز به يمن وجود قدرت سركوب در سرتاسر جامعه گسترش يافته و نمود عيني آن همان جنبشي بود كه همگي يا بهنگام و يا قبل و پس از آن پا بعرصه سياست گذارديم، سياستي كه در خيابان ها نعرهزنان لرز بر اندام ديكتاتورها ميانداخت و سياستي كه از پتروشيمي جنوب تا تبريز در كارخانهها مشت فولادين خود بر گردهي ستمگران ميكوفت.
پنج. در پايان درود ميفرستيم به روحيهي جانبازي رفقايمان كه در يك سنگر رزميديم و دست چوبين قدرت حاكم بر ايران، ما را در دو دنياي مردگان و زندگان از يكديگر جدا ساخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر